ارزیابی نوروسایکولوژی در توانبخشی بیماران دمانس

ارزیابی نوروسایکولوژی در توانبخشی بیماران دمانس

اولین مرحله در ارزیابی عملکرد حافظه و سنجش شناختی (ارزیابی نوروسایکولوژی)، انجام معاینات بالینی و پرسش یک سری از سوالات استاندارد است. پرسیدن سوالات ساده ایی مثل “رئیس جمهور وقت کیست” می تواند به پزشک کمک کند که احتمال وجود یا عدم وجود دمانس را تعیین کند و تصمیم بگیرد که آیا به بررسی های بیشتر نیاز هست یا خیر.

امروزه از آزمون های شناختی دمانس که شامل پرسش هایی درباره موقعیت، زمان، تاریخ و غیره می شود ، به طور گسترده ایی استفاده می شوند. گرچه ابزارهای بسیار متنوعی  برای غربال‌گری دمانس معرفی شده‌است، ولی در جمعیت سالمندان ایرانی اکثر ابزارها به سبب اختلافات فرهنگی و شیوع بالای بیسوادی، کارایی لازم را ندارند. بنابراین انتخاب آزمون غربالگری مناسب و مبتنی بر مقالات علمی که قابل استفاده در جمعیت ایرانی باشد و بتواند در تشخیص های زود هنگام کمک کند از اهمیت فوق العاده ایی برخوردار است. یکی از آزمون های بومی شده در زبان و فرهنگ ایرانی آزمون moca-b  می باشد. این آزمون از اعتبار خوبی در بین متخصصین برخوردار است و روایی و پایایی مورد نظر را در جمعیت ایرانی داراست. همین طور می توان از cut-off  بدست آمده در جمعیت ایرانی استفاده کرد که نزدیکتر به نرم جامعه است و میزان خطاهای تشخیصی بر اساس یافته های بدست آمده از سایر جوامع را کاهش می دهد.

موارد سنجش آزمون غربالگری شناختی Moca-b

  • عملکردهای اجرایی
  • بازیابی فوری واژگان
  • روانی کلامی
  • جهت یابی زمانی و مکانی
  • محاسبا
  • تفکر انتزاعی
  • بازیابی تاخیری واژگان
  • ادراک سه بعدی فضایی
  • نامیدن
  • توجه

این آزمون به عنوان ابزار کمک تشخیصی و تعیین شدت بیماری استفاده می شود. همین طور لزوم استفاده از داروهای پیشگیری کننده یا درمان کننده را مشخص می کند و به درمانگر دیدگاهی جامع در مورد وضعیت بیمار می دهد تا تصمیم بگیرد که آیا فرد به توانبخشی نیاز دارد یا خیر.

ارزیابی نوروسایکولوژی

توانبخشی شناختی

اصطلاح توانبخشی شناختی شامل طیف وسیعی از روش های درمانی است که توسط متخصصین مختلف توانبخشی قابل اجراست. بسیاری از متخصصین توانبخشی از جمله گفتار درمانگران[1]، کاردرمانگران[2]، فیزیوتراپیست ها وعصب روانشناسان[3] جهت ارتقا سطح عملکردهای شناختی مراجعین خود ، از رویکردهای توانبخشی شناختی بهره می گیرند.Re-habilis   به معنای توانبخشی بوده که از لحاظ معنایی می توان ” بازگرداندن تواناهایی های از دست رفته ” بیان کرد. این توانایی ها می تواند شامل تمام اعمالی باشد که در اثر بیماری دچار آسیب شده اند.

در توانبخشی شناختی با دو رویکرد عمده مواجه هستیم:

  • رویکرد جبرانی
  • رویکرد درمان شناختی

رویکرد جبرانی

در رویکرد جبرانی ، هدف تطابق فرد با محیط از طریق ایجاد تغییرات محیطی است. در واقع  با ایجاد تغییراتی در محیط، عادات و روش انجام کارها ، محدودیت های فرد کنار گذاشته شود.

رویکرد درمان شناختی

در رویکرد دوم که به آن بازتوانی شناختی نیز گفته می شود ، به دنبال روش ها و فعالیت هایی می رویم  که مغز در آن ها نقش کاملا فعالی داشته باشد و بتواند به سمت خود تنظیمی هدایت شود.

پنج حوزه کلی در  رویکرد توانبخشی شناختی  مورد توجه قرار می گیرد:

  1. عملکردهای اجرایی
  2. هیجانات
  3. تعاملات اجتماعی
  4. مسائل مربوط به رفتار
  5. مسائل مربوط به یادگیری

هدف توانبخشی شناختی

هدف توانبخشی شناختی حفظ توانایی های فرد ودر مقابل ارتقا وجبران ناتوانی ها است. هر اقدام توانبخشی در تصویر بزرگی از زندگی فرد دیده می شود. در این فریم کلی  باید برای فرد در چهار چوب خانواده و زندگی اجتماعی  و نیازها، برنامه ایی مبتنی بر ویژگی های خود فرد تدوین شود  در غیر این صورت برنامه هایی  با اقدامات تک نسخه ایی که برای گروه زیادی از بیماران و همانند هم اجرا شود ، نتیجه بخش نخواهد بود. بنابراین برنامه توانبخشی شناختی برنامه ایی جامع و مبتنی بر فرد است و از بیماری تا بیمار دیگر فرق می کند. هدف اصلی توانبخشی شناختی این است که به افراد ناتوان کمک کند به بالاترین سطح بهزیستی دست پیدا کنند ، مشکلاتشان را در زندگی روزمره کاهش دهد و بتوانند به محیط های مناسب خودشان بازگردند. همین طور مدل های توانبخشی در جوامع مختلف با یکدیگر فرق می کند چرا که نیاز ها و امکانات جوامع باهم تفاوت دارند. بنابراین نیاز های توانبخشی شناختی فردی که در روستا زندگی می کند با نیازهای فردی که در شهر زندگی می کند  کاملا متفاوت از هم می باشد.

باید در نظر داشت که بهترین برنامه توانبخشی شناختی برنامه ایی است که علاوه براین که محیط زندگی، نیازها و شدت آسیب را در نظر می گیرد بتواند بین شناخت، هیجانات و رفتار فرد ارتباطی تنگاتنگ ایجاد کند تا بتوانند روی هم تاثیر بگذارند. بعد از آغاز درمان واقدامات توانبخشی شناختی باید نتیجه و تاثیر آن را در سایر ابعاد زندگی یعنس ابعاد زناشویی ، شغلی و اجتماعی مشاهده کرد.

اهمیت حضور یک تیم توانبخشی

همه موارد گفته شده اهمیت حضور یک تیم توانبخشی که به صورت تلفیقی و میان رشته ایی کار می کنند را در کلینیک های درمانی دوچندان می کند از این جهت که بیمار آسیب مغزی علاوه بر درمان های دارویی ، بتواند به هدف هایی که برای خود و خانواده هایشان بیش از همه ارزشمند است دست پیدا کنند.

در نهایت نیزمی توانیم توانبخشی شناختی را به عنوان فرآیندی در نظر بگیریم که در آن افراد دچار آسیب مغزی با کارکنان خدمات سلامت، درمانگران، پزشکان و سایر افراد همکاری می کنند تا مشکلاتی را که در نتیجه  صدمه به مغز ایجاد شده است تعدیل کرده یا برطرف کنند و کیفیت زندگی بیماران را ارتقا بخشند.

[1] Speech therapist

[2] Occupational therapist

[3] neuropsychologist

امتیاز دهی به مقاله :

برای این نوشته برچسبی وجود ندارد !

نظرات کاربران

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *